از ابتدای سال جاری تاکنون که به نیمه آذرماه نزدیک میشویم ۱۸ میلیون و ۷۶۰هزار نفر به سینما رفتهاند که این رقم در مقایسه با مدت مشابه در سال گذشته که بیش از ۲۴ میلیون مخاطب بوده، چیزی حدود ۶ میلیون نفر کاهش یافته است. این بدان معناست که در سال جاری اگرچه میزان فروش بیشتر از سال قبل بوده که دلیلش افزایش قیمت بلیت سینماست، اما مخاطبان سینما به شکل محسوسی ریزش داشتهاند. با وجود اینکه طی این مدت فیلمهای متنوعی روی پرده رفته، اما همچنان وزنه اکران فیلمهای کمدی سنگینتر بوده؛ با این حال این پرسش مطرح است که چرا فیلمها دیگر نمیتوانند آن طور که باید مردم را به سینما بکشانند. یعنی اگر تا همین چند سال پیش فیلمهای رنگارنگ کمدی، تضمینکننده و فاتح گیشهها بودند اما به زعم برخی منتقدان و کارشناسان دوران اقبال کمدیها هم رو به پایان بوده و ستاره این ژانر هم در سینمای ایران رو به افول است.
سلطه کمدیها بر گیشه؛ اما با فروشی کمتر از گذشته
نگاهی به گیشه پنج سال گذشته (از سال ۱۴۰۰ تا همین امسال) نشان میدهد صدرنشین گیشه و پرفروشترین فیلمهای اول تا سوم عموماً کمدیها بودند؛ به جز دو مورد! اولی به سال ۱۴۰۰ بازمیگردد که «فروشنده» اصغر فرهادی سومین فیلم پرفروش سال بود و مورد دوم هم «پیر پسر» ساخته اکتای براهنی است که تا مدتها پرفروشترین فیلم امسال بود اما در نهایت «مرد عینکی» از آن پیشی گرفت. به جز این دو مورد در پنج سال اخیر سه فیلم نخست پرفروش گیشه از ژانر کمدی بودهاند. در سال ۱۴۰۰ سه فیلم پرفروش شامل «دینامیت»، «گشت ارشاد۳» و «فروشنده»، سال ۱۴۰۱ فیلمهای «انفرادی»، «بخارست» و «سگبند»، سال ۱۴۰۲ «فسیل»، «هتل» و «هاوایی»، سال ۱۴۰۳ «هفتادسی»، «تگزاس» و «زودپز» و سال ۱۴۰۴ «مرد عینکی»، «پیر پسر» و «دایناسور» است. نکته جالب اینجاست که فروش همین فیلمها نسبت به سالهای گذشته هم کمتر شده است. به طور مثال پرفروشترین فیلمهای امسال در بازه ۱۵۰ تا ۱۸۲ میلیارد تومان قرار دارند در حالی که سه فیلم پرفروش سال قبل رقمی بین ۲۳۰ تا ۳۶۰ میلیارد تومان را ثبت کردهاند. دو سال قبلتر نیز این رقم ۸۳ تا ۳۲۴ میلیارد تومان ثبت شده است. اما چرا اقبال به کمدیها کاهش یافته است؛ در ادامه مهمترین دلایل ریزش مخاطبان و افت فروش کمدیها را در طول این سالها از نظر میگذرانیم.
چرا فرمولهای تکراری دیگر جواب نمیدهند؟
واقعیت این است که هر فرمول و دستورالعملی بالاخره تا یک جایی جواب میدهد و اگر قرار باشد همیشه به امید یک گیشه پرمخاطب دست به همان شیوههای تکراری و قدیمی زده شود، موفقیتی حاصل نخواهد شد. اما پرسش اصلی اینجاست که آیا مخاطب از کمدی زده شده است؟
دلایل کاهش اقبال به فیلمهای کمدی در سالهای اخیر میتواند ترکیبی از چند عامل از جمله عوامل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی باشد، به جز افزایش قیمت بلیت و تغییر اولویتهای اقتصادی مخاطب، بخشی از این پسزدگی به خود فیلمها برمیگردد و تغییر ذائقه مخاطب یکی از مهمترین دلایل آن است که آن هم در اثر افت کیفیت و سریسازی در کمدیها به وجود آمده است.
اصلیترین مشکل کمدیها طی چند سال اخیر، تکرار یک الگوی ثابت است؛ شوخیهای بداهه، طنز موقعیت با رویکردی سطحی و تقلیدی، بازیگران تکرارشونده در نقشهای تقریباً یکسان، داستانهایی که به جای تمرکز بر داستان روی شخصیتها تکیه دارند و در نتیجه مخاطب به مرور احساس میکند همه کمدیها شبیه هم شدهاند. در کنار همه اینها نباید از این نکته مهم هم غافل شد که همچنان سینمای کمدی از نبود فیلمنامههای منسجم رنج میبرد. در واقع همین ضعف انسجام روایی و افراط در شوخیهای سطحی و بداههگویی در کنار پراکندهگویی در روایت و قابل پیگیری نبودن داستان است که سبب میشود تماشاگر حس کند فقط در حال تماشای مجموعهای از شوخیهای خنک و بیمزه است، نه یک فیلم سینمایی که سر و ته دارد!
موج نوستالژیسازی و فرار به دهه ۶۰
واقعیت این است که این کمدیها آن قدر بر همان فرمولهای قدیمی مانند شوخیهای کلامی، کاراکترهای کلیشهای و موقعیتهای تقلیدی تکیه زدهاند که اساساً دیگر نمیتوانند مخاطبانشان راغافلگیر کنند. نکته مهم دیگر رقابت فیلمهای کمدی با شوخیهای اینستاگرامی است؛ گاهی آن قدر کفگیر به ته دیگ میخورد که تکهکلامها و شخصیتهای اینستاگرامی دستاویزی برای استفاده در فیلمهای کمدی میشوند. گاهی هم آش آن قدر شور میشود که شخصیتهای لوده اینستاگرام هم پایشان به سینما باز میشود. از طرف دیگر تجربه موفق یکی دو فیلم که داستانشان براساس نوستالژیهای قدیمی بود موجب شد خیلیها از دهه ۶۰ آویزان شوند و روایتهای تکراری و نخنمای خود را در فضای آن دوران به خورد مخاطب بدهند.
بحران چهرههای تکراری؛ بازیگرانی که همه جا هستند
اما همچنان مهمترین نکته چیز دیگری است، تکرار چهرهها و تیم بازیگران! در واقع فیلمسازان و سرمایهگذاران آثار کمدی از وقتی شستشان خبردار شد که فلان بازیگر خیلی خوب میفروشد و مخاطبان برای تماشای فیلمش سر و دست میشکنند، تلاش برای خلق ایدههای تازه و جذاب را کنار گذاشتند و ترجیح دادند فرمولهای قبلی را به کار بگیرند و تمام تمرکز پروژه روی حضور چند بازیگر معروف گذاشته شود.رضا عطاران، بهرام افشاری، احمد مهرانفر، امیر جعفری، غلامرضا نیکخواه، هادی کاظمی، مصطفی کیایی، عباس جمشیدیفر، مهران احمدی و بهرنگ علوی در کنار چندین و چند بازیگر دیگر و البته سرآمد همه اینها پژمان جمشیدی پای ثابت فیلمهای کمدی و به عنوان الگوهای تکرارشونده در میان این فیلمها جابهجا میشوند و حتی بعضی از کمدیها صرفاً به نام یک یا چند بازیگر خاص ساخته میشوند. نکته جالب ماجرا آنجاست که اگر مخاطب این فیلمها بوده باشیم و بخواهیم به مغزمان فشار بیاوریم که فلان نقش یکی از همین بازیگرها در فلان فیلم چه بوده اصلاً یادمان نمیآید این کاراکتر در کدام یک از همین فیلمها حضور داشته است!
به طور مثال پژمان جمشیدی از سال ۱۴۰۰ به این طرف در ۱۹ فیلم سینمایی (اکران شده) بازی کرده که چهار فیلم آن غیرکمدی است یا غلامرضا نیکخواه هم از دیگر بازیگرانی است که کمتر میتوان متوجه غیبت او در فیلمهای کمدی شد. او هم از سال ۱۴۰۱ در هفت کمدی با نقشهایی عمدتاً شبیه به هم بازی کرده است. بهرام افشاری هم از چهرههای ثابت بسیاری از همین کمدیهاست یا رضا عطارانی که روزی مهمترین عامل موفقیت یک فیلم در گیشه بود هم مدام در حال تکرار خودش است. طبیعتاً تماشای مکرر فیلمهایی با چهرههای ثابت پس از مدتی مخاطب را پس میزند، حالا به همه اینها اضافه کنید که بسیاری از همین بازیگران در سریالها و برنامههای ترکیبی شبکه نمایش خانگی و سریالهای تلویزیونی هم حضور فعالی دارند و مخاطب را از تماشای خودشان اشباع کردهاند.نکته دیگری هم که به این تکرار دامن زد، ساخت فیلمهای دنبالهدار و چند قسمتی بود. آثاری همچون «تگزاس»، «خوب، بد، جلف»، «نهنگ عنبر»، «خجالت بکش»، «گشت ارشاد» و نمونههایی از این دست، فضا را برای افتادن در این چرخه بیش از پیش فراهم کرد.
پسلرزههای کرونا؛ وقتی سینما به کمدی وابسته شد
در نهایت آنچه به ساخت بیرویه کمدیها سرعت بخشید، افول سینما پس از دوران کووید بود که مدیران سینمایی را برای روشن کردن چراغ سالنهای سینما دست به دامان کمدیسازان کرد. طبیعتاً در چنین شرایطی که زمینه ساخت فیلمهای کمدی آبکی بیش از هر زمان دیگری فراهم شده بود فرصت را در اختیار کسانی قرار داد که میخواستند با همین معادلات گفته شده نبض مخاطب را در دست بگیرند، اما همان زمان هم بسیاری از منتقدان سینما معتقد بودند که این وضعیت نمیتواند در طولانی مدت دوام بیاورد.
با این حال نمیتوان کتمان کرد که فیلمهای کمدی بخشی از سینمای بدنه و ضرورتی برای تضمین گیشه هستند، اما همچنان میتوان این ژانر را با ارتقای کیفیت حفظ کرد. در همین سینما اگرچه اندک اما فیلمهای کمدی ارزشمند و ماندگاری وجود دارد که پیرو فرمولهای کلاسیک ژانر کمدی ساخته شدند و فیلمنامههای جذاب و فضای مفرحی دارند. آن قدر که تماشایشان هنوز هم در میان این همه رقیب ریز و درشت جذاب است و تازگی دارد. فیلمهایی همچون «اجارهنشینها»، «مارمولک»، «سن پطرزبورگ»، «نهنگ عنبر»، «ورود آقایان ممنوع»، «لیلی با من است» و... با ساختاری حساب شده، فیلمنامههایی پر از ظرافت و طنازانه توانستند اتفاق مهمی را در این ژانر رقم بزند. در سالهای اخیر هم فیلمهایی همچون «تمساح خونی» و «صبحانه با زرافهها» با رویکردی متفاوت نسبت به کمدیهای فلهای ساخته شدهاند.
آینده گیشه؛ آیا زمان بازنگری در کمدیها فرا رسیده؟
اگرچه در سال جاری و با وجود کاهش مخاطب، فیلمهای اجتماعی توانستند پس از سالها به صدر بیایند و فیلمی مانند «پیر پسر» بیش از ۲ میلیون نفر را به سینماها آورد و در کنار آن آثار متنوعی در ژانرهای غیرکمدی اکران شدند اما همچنان وزنه سنگین فروش به سینمای کمدی اختصاص دارد؛ به فیلمهایی که عمدتاً حرفی برای گفتن ندارند و دستشان برای مخاطب رو شده و با افتادن در یک چرخه معیوب به حیات خود ادامه میدهند. حالا که این فیلمها عقبنشینی نمیکنند آیا وقت آن نرسیده که حداقل فکری به حال وضعیت کیفی این آثار کرد؟




نظر شما